غزل ۴۵۹زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

نبایستی هم اول مهر بستن

چو در دل داشتی پیمان شکستن

به ناز وصل پروردن یکی را

خطا کردی به تیغ هجر خستن

دگربار از پری رویان جماش

نمی‌باید وفای عهد جستن

اگر کنجی به دست آرم دگربار

منم زین نوبت و تنها نشستن

ولیکن صبر تنهایی محالست

که نتوان در به روی دوست بستن

همی‌گویم بگریم در غمت زار

دگر گویم بخندی بر گرستن

گر آزادم کنی ور بنده خوانی

مرا زین قید ممکن نیست جستن

گرم دشمن شوی ور دوست گیری

نخواهم دستت از دامن گسستن

قیاس آنست سعدی کز کمندش

به جان دادن توانی بازرستن

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type