غزل ۴۹۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای

حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای

خاطر عام برده‌ای خون خواص خورده‌ای

ما همه صید کرده‌ای خود ز کمند جسته‌ای

از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم

هم تو که خسته‌ای دلم مرهم ریش خسته‌ای

گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم

می‌شنوم که دم به دم پیش دل شکسته‌ای

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type