غزل ۴۹۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی

و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی

این همه جلوه طاووس و خرامیدن او

بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی

چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم

دیده بردوز نباید که گرفتار آیی

مه چنین خوب نباشد تو مگر خورشیدی

دل چنین سخت نباش تو مگر خارایی

گر تو صد بار بیایی به سر کشته عشق

چشم باشد مترصد که دگربار آیی

سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهیست

من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی

کس نماند که به دیدار تو واله نشود

چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی

دیگر ای باد حدیث گل و سنبل نکنی

گر بر آن سنبل زلف و گل رخسار آیی

دوست دارم که کست دوست ندارد جز من

حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی

سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد

به چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type