غزل ۵۱۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی

شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی

از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین

گر باز کنند از شکن زلف تو تابی

بر دیده صاحب نظران خواب ببستی

ترسی که ببینند خیال تو به خوابی

از خنده شیرین نمکدان دهانت

خون می‌رود از دل چو نمک خورده کبابی

تا عذر زلیخا بنهد منکر عشاق

یوسف صفت از چهره برانداز نقابی

بی روی توام جنت فردوس نباید

کاین تشنگی از من نبرد هیچ شرابی

مشغول تو را گر بگذارند به دوزخ

با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی

باری به طریق کرمم بنده خود خوان

تا بشنوی از هر بن موییم جوابی

در من منگر تا دگران چشم ندارند

کز دست گدایان نتوان کرد ثوابی

آب سخنم می‌رود از طبع چو آتش

چون آتش رویت که از او می‌چکد آبی

یاران همه با یار و من خسته طلبکار

هر کس به سر آبی و سعدی به سرابی

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type