غزل ۵۴۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

جور بر من می‌پسندد دلبری

زور با من می‌کند زورآوری

بار خصمی می‌کشم کز جور او

می‌نشاید رفت پیش داوری

عقل بیچارست در زندان عشق

چون مسلمانی به دست کافری

بارها گفتم بگریم پیش خلق

تا مگر بر من ببخشد خاطری

بازگویم پادشاهی را چه غم

گر به خیلش دربمیرد چاکری

ای که صبر از من طمع داری و هوش

بار سنگین می‌نهی بر لاغری

زان چه در پای عزیزان افکنند

ما سری داریم اگر داری سری

چشم عادت کرده با دیدار دوست

حیف باشد بعد از او بر دیگری

در سراپای تو حیران مانده‌ام

در نمی‌باید به حسنت زیوری

این سخن سعدی تواند گفت و بس

هر گدایی را نباشد جوهری

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type