غزل ۵۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

ای کاب زندگانی من در دهان توست

تیر هلاک ظاهر من در کمان توست

گر برقعی فرونگذاری بدین جمال

در شهر هر که کشته شود در ضمان توست

تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب

کاین مدح آفتاب نه تعظیم شأن توست

گر یک نظر به گوشه چشم ارادتی

با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست

هر روز خلق را سر یاری و صاحبیست

ما را همین سرست که بر آستان توست

بسیار دیده‌ایم درختان میوه دار

زین به ندیده‌ایم که در بوستان توست

گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم

منعی که می‌رود گنه از باغبان توست

بسیار در دل آمد از اندیشه‌ها و رفت

نقشی که آن نمی‌رود از دل نشان توست

با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی

ای دوست همچنان دل من مهربان توست

سعدی به قدر خویش تمنای وصل کن

سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان توست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type