غزل ۶۲۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی

چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی

ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان

عشق حقیقتست اگر حمل مجاز می‌کنی

ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو

در نظر سبکتکین عیب ایاز می‌کنی

پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم

قبله اهل دل منم سهو نماز می‌کنی

دی به امید گفتمش داعی دولت توام

گفت دعا به خود بکن گر به نیاز می‌کنی

گفتم اگر لبت گزم می‌خورم و شکر مزم

گفت خوری اگر پزم قصه دراز می‌کنی

سعدی خویش خوانیم پس به جفا برانیم

سفره اگر نمی‌نهی در به چه باز می‌کنی

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type