غزل ۶۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

فریاد من از فراق یارست

و افغان من از غم نگارست

بی روی چو ماه آن نگارین

رخساره من به خون نگارست

خون جگرم ز فرقت تو

از دیده روانه در کنارست

درد دل من ز حد گذشتست

جانم ز فراق بی‌قرارست

کس را ز غم من آگهی نیست

آوخ که جهان نه پایدارست

از دست زمانه در عذابم

زان جان و دلم همی فکارست

سعدی چه کنی شکایت از دوست

چون شادی و غم نه برقرارست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type