كه بادها دیگر اردی بهشت بار نمی كنند
كه قافله بی نافه می رود از تبت
و شعر
پنهان می رود از حافظ در شمشادها
قرن سكوت پر از هیاهو كه
پیامبران می گریزند از كوه
و بو
اعلام خطر نمی كند به آهو
قرن اعلام مرگ شب از ویروس روز
و انحلال روز
در زهر تابناك شب
كه جا عوض كرده اند چراغ و كوكب
قرن خونریزی شدید فلسفه
و بند نمی آید به هیچ تدبیر
خون از دماغ اشراق
و چیزها و اخبارشان
چیزی شبیه زلزله و سیل ، در خانمان عاطفه
و فكر
كه از كرده شان ابا می كند
و چشم
كه نمی خواهد ببیندش دیگر
اینگتنازیوی فرورفته در شاخ ورزو را
و ایگتنازیو سیلونه كه می گویند
جاسوس موسیلینی از آب درآمده
و براردوی قهرمان چه فریبی خورده
و
اجتهاد می كند قاتل بی سواد قلم كه
تمامی شاعران باید بمیرند
در گردنه
كه بادها دیگر
اردی بهشت بار نمی كنند
كه شعر نمی نویسد دیگر دست
و دست نمی دهد شعری
از مژگانی خیس و مست
قرن
قرن چه افتاده است آخر بگویید چه افتاده است ؟
پیام بگذارید