قصه ی امیرزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

بارون امشب توی ایوون

مثله آزادی تو زندون

بی صفا بی تحرک بی ریا بود

توی زندون

میکَّنه جون

مرد با همت میدون

توی فکره رای فرجام امیره

بی سرانجام

نداره حتی رفیقی

که بگه دردشو

درد دیدن و نگفتن

بی سرانجام

توی فکر آسمونه

که بباره

بلکه تو قطره بارون

بِتونه اشک خدا رو هم ببینه

نمی دونه

حتی اشکم

دیگه فایده ای نداره

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type