قصه ی مرغ سبز

قصه ی مرغ سبززمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

یه مرغ سبز زیبا
رو بون ما نشسته
غریب و گیج و تنها
چش تو افق ها بسته
بالش غبار گرفته
کوچک و ریز و میزه
و پا و نکش رنگ
خونه
مرغه چه قد تمیزه
مث که می خواد بخونه
نک می زنه به پایش
پس چرا مانده ساکت ؟
در نمیاد صدایش
مرغ قشنگ خسته
خار مگه رفته پایت ؟
دلت می خواد بخونی ؟
یادت رفته صدایت ؟
مرغه پرشو واکرده
نک می زنه به بالش
مث که تنش می
خواره
وه چه قشنگه خالش
مرغ قشنگ غمگین
واکن زبون لالت
مث که دلت به جا نیس
چه خبره تو خیالت ؟
مرغه سرشو بالا کرد
تو باغ ما نیگا کرد
مگه باغ ما چه توشه ؟
که سرتا پات گوشه ؟
مگه باغ ما چه کرده
چشات چرا می گرده ؟
مرغه ! چته
می لرزی
نکنه از ما می ترسی ؟
ترست از ما به جا نیس
غریبه میون ما نیس
خونه ی ما نداره کینه
همش باغه و چینه
مرغه حالش خرابه
همش تو پیچ و تابه
مرغه ! اووی .. مرغه
خوشگل نوک و پا سرخه
مرغه عرق نشسته
نوکش می شه واز و بسته
مرغ کوچک
تموم کرد
حیونکی مرغ خسته

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type