مترسکزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • شاملو

برای آنی و تقی مدرسی

جایی پنهان در این شبِ قیرین

اِستاده به جا، مترسکی باید؛

نه‌ش چشم، ولی چنان که می‌بیند

نه‌ش گوش، ولی چنان که می‌پاید.

بی‌ریشه، ولی چنان به جا سُتوار

که‌ش خود به تَبَر کَنی ز جای، اِلاّک.

چون گردوی پیرِ ریشه در اعماق

می نعره زند که از من است این خاک.

چون شبگذری ببیندش، دزدی‌ش

چون سایه به شب نهفته پندارد

کز حیله نفس به سینه درچیده‌ست

تا رهگذرش مترسک انگارد.

آری، همه شب یکی خموش آنجاست

با خالی‌ بودِ خویش رودررو.

گر مَشعله نیز می‌کشد عابر

ره می‌نبرد که در چه کار است او.

۲۸ اسفندِ ۱۳۵۶

پرینستون

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type