من هر چه را سپیده در آسمان مانده است
خواهم گذاشت بر کبود آسمان تو
چرا که وقت گریه نیست
چرا که از پس هرقطره این روح ابریت
ماران که
زهرشان
از چشمه چشمان صاف تو بس خوشگوارتر است
گفتار کبک رنگ
کز رقص غصه ات بر دامن بهار خوش نقش تر نشست
و چشمان گرگ ها
کز هر کرانه ات بربره های کوچک خفته به سینه ات
این را بدان
من هر چه را نفس ، من هر چه را که نبض
من هر که را که شور ، من هر چه را
که نور
بر نبض کند تو
در زشتی زمان
بر یاس قلب تو
در شور مغز مرگ
بر تاری دلت
در نور اهرمن
خواهم برفراشت
و خواهم برفراشت
پیام بگذارید