مِه در لندن بومیست
غربت در من
در زمستان توریست اول مه را میبیند
و بعد
باغوحش
و برج لندن
غروبها وقتی به اطاقم در الزکورت برمیگردم
جادهی مخدّر مِه
حافظهی قدمهایم را مخدوش میکند
و من تلو تلو خوران ساختمان اداراتی را تنه میزنم
که با وجود عشق عظیمشان به مستعمرات آفتابی
اسم مرا غلط تلفظ میکنند
□
لندنیها با مِه میزیند
و با آفتاب عشق میورزند
یک روز که روی سکّوی مترو قدم میزنی
با انتظار “خط کمربندی” در چشمانت
مردم را میشنوی به هم میگویند
«چه روز آفتابی قشنگی، اینطور نیست؟»
تو به طرف بالا نگاه میکنی و میبینی
سقف دارد روی سرت فشار میآورد
پیام بگذارید