می آی از دورترین نقطهِ ایمان من
اونجا که لحظه هام پر شدن از یاسمن
می آی از سکوت شهر پر از ستاره
می کشی دستامو روی موهات دوباره
می بری با خودت تا اوج بی نهایت
اونجایی که تو چشمات موج میزنه نجابت
آخ که دیگه دل من از تو جدا نمیشه
تو کتابای قصه کسی که ما نمیشه
وقتی که به جزعشق چیزی نمیشه که دید
غیر از گل های بوسه چیزی نمیشه که چید
اونجا ها آسمونشون رنگ طلایی داره
جایی سیاهی های شب حباب آبی داره
آدما از محبت برای هم می میرند
تو سختیه زندگی دست همو می گیرند
پیام بگذارید