نزدیک دورها

نزدیک دورهازمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

زن دم درگاه بود

با بدنی از همیشه.

رفتم نزدیک:

چشم ، مفصل شد.

حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق.

سایه بدل شد به آفتاب.

رفتم قدری در آفتاب بگردم.

دور شدم در اشاره های خوشایند:

رفتم تا وعده گاه کودکی و شن ،

تا وسط اشتباه های مفرح،

تا همه چیزهای محض.

رفتم نزدیک آب های مصور،

پای درخت شکوفه دار گلابی

با تنه ای از حضور.

نبض می آمیخت با حقایق مرطوب.

حیرت من با درخت قاتی می شد.

دیدم در چند متری ملکوتم.

دیدم قدری گرفته ام.

انسان وقتی دلش گرفت

از پی تدبیر می رود.

من هم رفتم.

رفتم تا میز،

تا مزه ماست، تا طراوت سبزی .

آنجا نان بود و استکان و تجرع:

حنجره می سوخت در صراحت ودکا.

باز که گشتم،

زن دم درگاه بود

با بدنی از همیشه ها جراحت.

حنجره جوی آب را

قوطی کنسرو خالی

زخمی می کرد.

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type