هی مترسک کلاه را بردار

خانهمحمدعلی بهمنیگزیدهٔ اشعارهی مترسک کلاه را بردار

هی مترسک کلاه را بردارزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

قطره قطره اگر چه آب شدیم

ابر بودیم و آفتاب شدیم

ساخت ما را همو که می‌پنداشت

به یکی جرعه‌اش خراب شدیم

هی مترسک کلاه را بردار

ما کلاغان دگر عقاب شدیم

ما از آن سودن و نیاسودن

سنگ زیرین آسیاب شدیم

گوش کن ما خروش و خشم تو را

همچنان کوه بازتاب شدیم

اینک این تو که چهره می‌پوشی

اینک این ما که بی نقاب شدیم

ما که ای زندگی به خاموشی

هر سوال تو را جواب شدیم

دیگر از جان ما چه می‌خواهی؟

ما که با مرگ بی حساب شدیم

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type