چشمان روشن ترا بستند و ندانستند
چراع را به تاریکی بردند
این
زیباترین کارشان بود بی این که خود زیبا باشند
آنان که روز روشن
با چشم های
بسته راه می روند گمان می کنند تنها
گل های لگدکوب پشت سر می گذراند
و نمی دانند
خوشا که نمی دانند
که چاهسار تاریک پیش پای آن هاست
و از تهی گاه چشم های کشته ی آن ها
فروانی از نور بالا می آید
تا شبهای سرد میهن ما را
روشن کند و
خوشا
خوشا که نمی دانند
پیام بگذارید