گلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

همان رنگ و همان روی

همان برگ و همان بار

همان خندهٔ خاموش در او خفته بسی راز

همان شرم و همان ناز

همان برگ سپید به مثل ژالهٔ ژاله به مثل اشک نگونسار

همان جلوه و رخسار

نه پژمرده شود هیچ

نه افسرده، که افسردگی روی

خورد آب ز پژمردگی دل

ولی در پس این چهره دلی نیست

گرش برگ و بری هست

ز آب و ز گلی نیست

هم از دور به بینش

به منظر بنشان و به نظاره بنشینش

ولی قصه ز امیدهایی که در او بسته دلت، هیچ مگویش

مبویش

که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند

مبر دست به سویش

که در دست تو جز کاغذ رنگین ورقی چند، نماند

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type