با بادها همیشه حکایت هاست
از بادها همیشه خیالی غریب با دل دریاییان گلاویز است
و کار بادها همیشه
آشوب یادهاست
تا آب های جنوبی همیشه
تاختگاه سوارانی باشند
از جنس باد
وقتی کنار کپرها
هی می شوند
با گوش خویش می شونی شیون زنی که
از میان توفان می زارد
و گویی از زمین و زمان می خواهد
که پیکر ظریف نحیفش را
از بازوان دیوی برهانند
بر بادها همیشه
جن هایی بی شمار سوارند و می
گذرند
و ناگهان یکی از آنها خود را
از عرشه روی ساحل می اندازد
تا در وجود زنی زیبا
یا در تن جوان برومند ساحلی
جا خوش کند و به زیرش گیرد
از بادها همیشه شکایت هاست
و جاشوان شوخ قدیمی را
از بادها همیشه حکایت ها
شاید از بادها
مردی بزرگ
مردی نجات دهنده برخیزد
شاید که بادها بادند
پیام بگذارید