16 – درازمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

روبا فراز داریم
از پشت گوش دماوند
و بر سجاف جاده ی فیروزکوه
روبا فراز داریم
تک تک درخت ها می آیند
و تند تند می گذرند از ما
روبافرود
روبا دیار ری
روبا فراز داریم ما
تک تک درخت ها
کم کم زیاد می شوند
و تند تند قافله های سبز
انگار
تا بارهای خرم خود را
در ملک ری زمین بگذارند
در بازار
از ما عبور می کنند
و ما عبور می کنیم
از سبزها
از
سبز سیر جنگل
از سبز باز شمالی
تا سبز سرخ دامنه
تا
گلشن ها و گل
و من که میهمان جهان هستم
و من که میهمان غریب جهان هستم می پرسم
این چیست ؟ چیستند این ها
این توده های سر به زمین برده
این بوته های پشت کرده به خورشید
که انگار
قهرند با
خدا
گلسنگ نیستند اما
گل داده گرده هاشان گلسنگوار ؟
فیروزه جار می زند
بو کن
این میش سنگ ها را بو کن
چه عطر خوفناکی دارند
بو می کنم
چه عطر خوفناکی
فریاد می زنم
فهمیدم
این بوی گرم شیر زمین است
این بوی جان خاک
که از
دهان اینان بر می اید
چاوش زائرانی سرگشته در ژرفاست
کاینگونه رازناک و مبهم شنیده می شود
وینگونه خوفناک عطری
این ها
پستان خاک را به مکیدن گرفته اند و
هرگز رها نمی کنند
نیما
باید شنیده باشد این جوش شور را
تا آنچنان که می
دانیم
سرگشته گشته باشد در دره های یوش
نیما
باید شراب شیر زمین
نوشیده باشد از دهن اینها
سرشار از پریزادست جنگل سرشار از مارال
سرشار از انسان
این راز نیست ؟
این راز نیست که
انسان خیال خود را می پیماید
و نام خوابهای خود را
بر حجم
ناب هوا می نهد ؟
اما پریوشان گرسنه تنها
در آفتاب نان است
که پاسدار نور و پریزاد توانند بود
و راز رازناک همین است
بالا قطار می گذرد
بالا قطار هزارپایی چالاک
از دخهمه ای به دخمه ای
از تونلی دیگر می لغزد
بالا قطار می گذرد ایمن
پایین پیاده رو ها
با سنگ و آب رود گلاویزند
تا گام از گداری نا ایمن
بر خاک سفت بگذارند
اینجا
چیز
در خواب سبز خویش سرگردان است
و آدمی که بر کناره ی این خواب سبز می کوشد
خود خوابگر خسته ی کابوس ها ی بیداری
کابوس سبز تاریک
در جستجوی پرتو
نان است
هیهات ! حتی
خاک سبز هم
حاصل نمی شود
نانی تنک
از گندمی به کام
در آفتاب نان
در رودهن
صبحانه نان و عشق و تماشا
با شیر میش سنگ می خوریم
ریحان دوستی همه جا هست
مثل دهان غایب سهراب
گفتم دهان غایب
چندین دهان غایب
با من همیشه در همه جا سرگردانند
از غایب موقت من خویی
تا غایب همیشه ما امید
تا غایب منور ما آفتاب رفته فروغ
و غایب عزیز دگر
هم قافیه ی سعید
مه سایه دار و سپید
استاده در کمرکش فیروزه کوه معلق
مه ایستاده حایل و دمسرد کانگار
به رهگذر بگوید :
برگرد
دیو سفید به تسخیر می گویم
دیو سفید آمده با پیشواز تهمتن
حتما شنیده شیهه ی این رخش آهنین
رخش پژوی احمد را
باید هجوم برد و نترسید
در مه حلول می کنیم
آرام مثل سوسمار
که می خزد به تالاب در لحظه ی خطر
در مه افول می کنیم
در مه
گلزردها
چراغانی کم نور و دورند
و بیشه های حاشیه راه و نیلوفرهای کوهی
برفند زیر دود و دورند زیر برف
و دور و نزدیکند
نزدیک و دور و پنهان و آشکار است هر چیزی در مه
در معده ی عظیم دیو سفید مه
در روده های دودی او پیش می رویم
ما کاروان کوچک
ما کاروانیان با هم و… تنها
هر یک درون پیله ی خوف خود تنها
انسان همیشه
در ورطه های هول و خطر خود را تنها می یابد
حتی میان هزاران دوست
حتی کنار یار
این راز دردناک اسنان است
ما کاروانیان کوچک
بی دست و پا
با بقچه های کوچک دلهامان
زیر بغل
و دره های جنگلی
مه در دهان به هر سو پرخاش می کنند
جنگل بزرگ و غمناک است
و شهرهای کوچک
در جلگه های کوچک
چون تخته پاره های سفیدی بر آب
در شیب های خیس و … در عمق جاریند
دریا کجاست ؟
دریا کجا و … کی
آن کشتی حکایت
از دستبرد توفانی پنهان در آه باد ملایم
در همشکسته است ؟
این تخته پاره ها
و من که میهمان غریب جهانم می پرسم
هان چیست چیستند این ها
این خانه ها که در کمرکش جنگل
مثل کبوتران چاهی در پروازند ؟
در خانه های در پرواز
انسان گونه آرام است ؟
انسان چگونه آنجا فریاد می زند ؟
فریاد را که می شنود ؟
و دیو اگر که برجهد از غار خویش
کوپال کی جلودارش خواهد بود ؟
باز آن هزارپای فلزی آن بالا
که از گلوی تونل در می آید
و در گلوی تونل دیگر گم می شود
و باز
و من که میهمان غریب جهانم می پرسم
کی از گلوی این مه بی انتها
که
مثل جان مختصری باز می شود از کلاف رمق هایش بیرون می آییم ؟
مانند سوسماری کز تالاب
بیرون خزد به سمت علفزار ؟
ساری کجاست ؟
سالار دره کو ؟
پایان این قصیده ی با وزن سبز و با ردیف درخت
کجاست ؟
دریا کجا تخلص خود را
پیش از درخت آخر
در انتهای قصیده
گذاشته ست ؟
کی از دهان دره و دندان های سرخش
بیرون فکنده می شویم ؟
بی هوی و های
از روستاهای بی های و هوی میگذریم
از شهرهای تنبل سنگین پا
و از خیابان های بی سرعت و شتاب
و پر شتاب جانداری آب است
که در میانه می گذرد
آن پایین
و با گریزش آماجی
را
در گشت و گرد این همه بی آماج
در ذهن می نشاند
این آب بر خلاف ماخ اولا که دیوانه می رود
و نمی جوید راه هموار
همواره
در بستری شناخته می تازد
به مقصدی شناخته
از روستاهایی
که شکل روستای مولد من دهرود
که شکل روستاهای یاغی پرور
نیستند
که کشل روستاهای کتاب درسی هستند
که شکل فوج کبوترهای چاهی
یا خیل غازهای سفیدند به پروازی کوتاه
در کمرکش جنگل
از شهرهایی
کانگار روستاهایی هستند
که از پناه درختان
سر در کشیده اند با حیرت
تا عابران عجیب
بیگانه های خطرناک
را به تماشا بایستند
از شهر و رسوتاهایی بی های و هو
بی غلغل ترانه و نی انبان
بی کل کلر صدا و صدایی اگر هست
از ساحل شکسته که تسلیم گشته است
تا دره های خفته به جنگل که کرده اند
میدان برای ظلمت شب باز
تنها به زنگ بسته کلنگی
با لحن نامراقب می کوبد
اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین
ز اندوه های من سنگین تر
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب می
بینم
ری را ری را
بر شانه ی سواد کوه
آلاشت
فوج پرندگانی خاکستری است
که در هوای مه آلود
و در نشیب جنگل بارانی
پرواز بامدادی را
ترسیم کرده اند
از گردنه سواری خاموش
در پوستین قزاقی
سنگین فرود می آید
و کوره راه ری را در
پیش می گیرد
پشت سرش درختان
آنگونه کادمیان
از شیبهای تند سرازیر می شوند
و در کنار رود
به تک تکی که در پی او می روند
با شک و رعب می نگرند
آیا
تاریخیان همیشه همین گونه
از راه می رسند و یورش م یبرند
به شهر و روستا ؟
این
ماز مرد دژم تا کجا
جغرافیای وسوه اش را نشانه خواهد زد ؟
شهری به نام تازه ی قایم شهر
بیرون جهیده از کنف نام دور شاه
قایم به رنج و کار
که عصمت قدیمی او بوده ست
شهری عبوس و سرگردان در خود
بی اعتنا به ما
با شکل های نامتناسب
و حجم های نامتجانس
شهری که
خویش را
در خود برای خود
تکرار می کند
تصویر واره هایی از همه سو می آیند
بی ماجرا
بیگانه با طراوت جنگل
در هم گره می خورند
و باز ‚ باز می شوند از هم
و باز می گردند
به جای اول خود
بهشهر شهر بهتر خندانی است
دلباز و تابناک
مانند شعر
جعفر خورشیدی
و قطره های نور از مژه ی کاجهاش
بر برگ های کوکب می ریزد
جان شاعر عزیز بهشهری
به چشم های شاعر بوشهری
سیلاب شبنم است
سیلابی
بیگانه با خرابی
که کوزه های کوچک زنبق را از مهر
پر می کند
ساری سرای دوست
ساری سرای با جناق جهان است
احمد هوار می کشد
من با جناق نازی دارم اینجا
که دوست درختان است و به راستی
دلش برای باغچه می سوزد
و پرتقال های شمالی به آفتاب جنوب
هدیه می دهد و یاس
یاس سفید بندری به سپیده دم
گلهای گرمسیر شما مخصوصا
محبوبه های شب را
با این زمین سیراب
آمیخته کرده است
دیوانه می شوید
فریاد می زنم
دیوانه که می شوید مبادا که بود کنید
محبوبه های شب را
محبوبه های شب
گل های خوفناک جنوبند
و جنون
شاعر نوشته این را بر گورش
بعد از وفات من ز گلم سرزند گلی
دیوانه می شوید مبادا کهبو کنید
و با جناق احمد می خندد
ما
محبوبه های شب را اینجا
با عطرهای تلخ تری رام کرده ایم
عطری
کز نافه ی گیاه افلاطون
به ناف آدمی آویخت
در لحظه ای که سقراط
شد تا میان گل سرخ و شوکران
فالی زند گزینش پایانی را
ساری سرای فرامرز
ساری
سرای شاعر رویایی ها
و نغمه های تلخ خموشانه
و ترجمان مرغ سخنگوی شیلی است
سالار دره زیر دماغ ساری است
و محله ی سنگ تراشون ش
در حول و حوش حافظه ی گوش ها
سالار دره ها
گسترده زیر چتر گل ابریشم
جذابه ی نگاه و تماشا
گویی که در نهادش
آهنربای سبز کار
نهاده اند
آهنربای سبز آدمربا که
هم چشم را به دیدن می خواند
هم هوش را
و گوش را می گوید
خود را به نغمه های پنهانی بسپر
کامروزشان اگر نشنیدی
فردا طنینشان را
پای خزر به خاطر خواهی آورد
در ابروان کف
بر هق و هق موج
زیر عبور
کاکایی ها
دراج های نامریی
گم در گیاه و بال و پر خویش
چشمان دور دست خیالم را
آوازی می دهند
گل های کرکویج
از دره های نیما می آیند
بر جویبار نازک می رانند
و می روند به باغ های گنبد قطره طلا شوند
ناهار
در سایهسار گل ابریشم
چه میزبان محتشمی
داریم ما
ما کاروان کوچک
با بقچه های کوچک دلهامان
زیر بغل
ساری سرای بدرود با دوست با دو نارنج
نارنج پرتقالی در دستهای ما
و آفتاب
در سینه های عاشقمان
گرگان کنار هوشم می روید
با نغمه ی غم اور ویس
نگارا تو گل سرخی و من زرد
تو از شادی
شکفتی و من از درد
تو را مادر دعا کرده ست گویی
که : از تو دور بادا هرچه جویی
در بارگاه حضرت فخرالدین
اما چه جای ناله و اندوه اس
با وصف کامجویی های رامین ؟
پس میزبان ما کو ؟
مهدی کجاست ؟
گم کرده ام نشانی او را
گم کرده … یا که نیاورده ام
گفتی
نشانی دوست ؟
مشکل گشوده است
سهراب وار
می پرسم از سپیدار
آری
ما میزبانمان را
پای همین صنوبرها خواهیم دید
ییلاق شهر ناب
خمیازه ی غزل ها
پای بساط چای
به نخل ها نگاه کن
آنک !‌ قشون آریایی مهدی
در پیشواز دوست نه دشمن
بر
پلکان آپادانای کوچک
آماده ست
آرپو جناح چپ
آرش جناح راست
در قلب پوریا ی دلاور
می خندم می گویم
ترکیب دلپذیری از آرمان و ایمان
نارنج
پیوتسه پشت شیشه ی هر خانه
سیمای دور خود را
نزدیک می کند به خیال ما
دروازه چون گشوده شد اما
ما هیچ چیز نخواهیم دید
جز آریو و آرش
و پوریای طاهره و مهدی
بر پلکان زمان
تاریخ راستین آری این است
کاووس نوشدارو سودا می کند
سودابه صید تازه ای در زیر چشم بگرفته ست
سهراب و سیاووش به کار گل مشغولند
گرسیوز و شغاد خیابان ها را قرق کرده اند
و
کوچه ی غروب
تنگ تکاب آریو مهدی
و پشت بام گرگان
پرتابگاه تیرکمان آرش کوچولوست
و پوریا
نام آوری جوان نمی یابد تا با او
کشتی بگیرد و زمین بخورد عمدا
وینگونه
مهدی تمام عناصر و اسباب شعرش را
بر پلکان خانه اش
فراهم دارد
فیروزه حجم
کامل دانایی است
مثل درخت بالغ
که میوه در شریانهایش جاری باشد
بی اینکه فخر میوه نمایی کند
به چشم تیز بین تماشا می گوید
من پرتقال خالص ایرانی
سیب اصیل شمران قطره طلای گنبد و گرگانم
مخلوط نوجوانی و دانایی
معجون حیرت انگیزی است
که از صدای مومنی
اول
چون از گلوی مومنی دوم بر می آید
جوهر گرفته است
رویای پیر در جوانی اینان
کودک نشسته است
از بس که پیر می خوانند
این دو دهان
در نوجوانی خود رویا را
احمد به خنده می گوید : باید
فکری به حال خود بکنم
در جنگل غریب قناری ها
باید گلوی تازه تری دست و پا کنم
و سمعکی بزنم
باران بیشتر طلبد خاک
و زندگی هر چند پر طراوت تر
از مرگ مرتعش تر
ای کاش
ناگه چهار دهان گرم
با هم هوار می کشند
سیروس
ای کاش در میانه ی این جمع بود و هرمز هم
می گویم
سیروس بر کرانه ی این
جمع است
و از روی شانه هامان می خواند
ننوشته های شورانگیز را
و تند و تند و یک دنده
خط می زند
تصویر های نامتجانس را
از خواب ها ی ما
او
از پای بیستون اکنون
ما را می داند
و اسب های یخینش را
با یالهای برف
وشیهه های الماس
هی می
کند بر سینه ی برهنه ی تابستان
هوشنگ چهارلنگی هم هست
که با چراغ زنگوله
رد گیاه را
به برگان بازیگوش نشان می دهد
و هرمز علی پور هم هست
که از میانه می آغازد شعر را
نیمی به روی لب جان و نیمی
پ شت حصار آفاق
و سهم برگ تشنه آهی می ماند
برجی
برای کبوترهای ناپیدا
او
مثل شکار دوری اینک
ما را
می پاید

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type